و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

همای

من از جهانی دگرم  

ساقی از این عالم واهی رهایم کن

نمی خواهم در این عالم بمانم  

بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن

تو را اینجا به صدها رنگ می جویند  

تو را با حیله و نیرنگ می جویند  

تو را با نیزه ها در جنگ می جویند  

تو را اینجا به گرد سنگ می جویند  

 تو جان می بخشی و اینجا  

به فتوای تو می گیرند جان از ما

نمیدانم کی ام من

آدمم، روحم، خدایم یا که شیطانم

تو با خود آشنایم کن

 

اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست

پس ای مردم خدا اینجاست  

خدا در قلب انسانهاست

 

به خودآ تا که دریابی

خدا در خویشتن پیداست

 

همای از دست این عالم

پر پرواز خود بگشود و در خورشید و آتش سوخت

خداوندا بسوزانم

همایم کن

نظرات 1 + ارسال نظر
وارش... دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:24 http://andeeshebehrghan.blogsky.com/

سلام گرامی

تو را اینجا به صدها رنگ می جویند

تو را با حیله و نیرنگ می جویند

تو را با نیزه ها در جنگ می جویند

تو را اینجا به گرد سنگ می جویند

تو جان می بخشی و اینجا

به فتوای تو می گیرند جان از ما


از این بخش از شعر ممکن است برداشت نادرستی شود که منظور همای خواننده شعر دقیقا همان برداشت نادرست بوده البته من شاعر را نمی دانم ولی مقصود و منظور همای از این شعر همان برداشت نادرست بوده...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد