پرسش حق ماست حق همه انسانهاست. خیلی طبیعی است که بپرسید: چرا موسیقی حرام است؟ که میپرسید ولی سئوال اشتباهی را مطرح میکنید. چون موسیقی حرام نیست بلکه (غنا) حرام است و تازه در همین هم شک و تردید و (اگر و اما) زیاد است. بسیاری از شما میپرسید: (غنا چرا حرام است؟) بسیاری میپرسند: میدانیم امام خمینی(ره) موسیقی را حلال اعلام کردهاند ولی نظر دقیق ایشان را برای ما بگویید؟ پاسخ دادن به این همه پرسش مجالی فراخ و صفحاتی بسیار میطلبد و پژوهشی گسترده و فراگیر. من جنبههای مختلفی از موسیقی غربی، موسیقی شرقی، سازهای موسیقی و... را بررسی کرده ام و بحث (غنا) را هم در گفتگو با بسیاری از روحانیون مطرح کردهام و ظاهراً هنوز هم کم است. این موضوع بحث انگیز را که از بسیاری از کتب فقهی عمدتاً از دو کتاب "غنا و موسیقی در فقه اسلامی"، روح الله حسینیان، سروش،1374 و "هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی"، اکبر ایرانی، حوزه هنری، 1376 برگرفته شده است.
برادر ارجمندم مهدی جهانگیر عزیز این مقاله را من با مطالعات بسیار در کتب فقهی نوشته و مطالبی نوین و نو که مطابق با اسلام امروز است و در مورد موضوع غنا میباشد که تاکنون کسی در ایران به آن نپرداخته است و اگر هم پرداخته به صورت یک نظر شخصی در کتب فقهی آورده شده است. البته شایان ذکر است که همین مقاله را من با ترجمه انگلیسی که در اصل از ابتدا آن را انگلیسی نوشتهام زمانی نوشتم که خانم یوون رایدلی به سامی یوسف اعتراض نمودند که سامی عمل حرامی انجام میدهد و ایشان موسیقی را حرام میدانستند و من این مقاله را با متن انگلیسی هنگامی که سامی عزیز را در آنکارا ملاقات کردم به وی تقدیم کردم و ما به مدت نیم ساعت در این مورد با یکدیگر گفتگو کردیم و ایشان از این مقاله بسیار مسرور گشتند و به قدری خوشحال شدند که به من گفتند امیدوارم همیشه مرا خواهرانه یاری کنید و به راهتان در تحقیق و مطالعه در راه اسلام ادامه دهید و هنگامی که فهمیدند رشته تحصیلی من حقوق است به من گفتند به طور قطع اگر دنبال موسیقی اسلامی نمیرفتم رشته حقوق را انتخاب و دنبال میکردم. البته ایشان تا مقدار بسیار خوبی هم فارسی را خوب صحبت میکنند که برای من خیلی جالب توجه بود بطوریکه هنگامی که برای من از جملات فارسی استفاده کردند من شوکه شده بودم و البته در حین بحثمان ایشان در مورد تفکرات بالای حضرت امام خمینی(ره) صحبت کردند که سامی گفت امام مرد بزرگی در تاریخ جهان اسلام بودند و متفکری بزرگ که وی به بسیاری از تفکرات امام خمینی معتقد و پایبند است و ادامه داد که امام از جمله علمای معاصری بودند که موسیقی را مجاز می دانستند و خیلی سخنان دیگر که هرچه بگویم تمامی ندارد. البته من هنگامی که متوجه شدم که سایت شما به صورت جدی و حرفهای به فعالیتهای سامی عزیز میپردازد تصمیم گرفتم آن را به فارسی نوشته و هدیه به سایتتان که نامش هم موسیقی اسلامی است کنم تا به صورت علمی نیز به موسیقی اسلامی نیز بپردازید تا بسیاری از کسانی که فکر میکنند که ما ایرانیها از مذهب اسلام چیزی سرمان نمیشود بفهمند که اشتباه میکنند و باید عقایدشان را اصلاح کنند و من کسی را مورد اعتمادتر از شما برای ارسال مقاله و استفاده مفید از آن را نیافتم. امید که با انتشار آن در سایت زیبایتان به صورت علمی نیز با مخاطبینتان ارتباط برقرارکنید البته من قصد دارم این مقاله را به زبان ترکی نیز ترجمه نموده و در اختیار همه مسلمانان جهان گذاشته تا از شک و شبهه در مورد موسیقی خارج شوند و بدانند اسلام بسیار ساده و بی آلایش است و ما نباید به خاطر عقایدی که دارای منطق درستی نیستند و به نام اسلام گفته شده است خود را عذاب دهیم و دائما در عذاب وجدان باشیم که داریم عمل حرامی را انجام میدهیم البته با دیدن سایتتان متوجه شدهام که شما بیشتر به فعالیتهای سامی وکارهای وی میپردازید اما یک سایت یا وبلاگ زمانی مفید خواهد بود که بر پایه اطلاعات علمی و دانش باشد تا باعث نشود که هر کس از سایتتان دیدن میکند تنها جنبه سرگرمی آن را دیده و در مورد آن اظهار نظرهای بچهگانه کند شما به عنوان یک فرد مسلمان باید به دیگران ثابت کنید که سایت و عملتان را با آگاهی و علم به دین مبین اسلام ایجاد کردهاید این همانند عمل سامی است که وی ابتدا با اطلاعات کامل به علم موسیقی را فراگرفته و سپس با شناخت و فهم نسبت به شریعت و احکام فقهی اسلام فعالیتهایش را انجام می دهند و نیز از سامی عزیز حمایت کنید و به همه اعلام کنید که عمل سامی حرام نیست بلکه کاری بس بزرگ و در خور ستایش است که با وجود بازار و تجارت موسیقی در جهان که اکثر خوانندگان و موسیقیدانان امروز برای کسب شهرت و درآمد آثار بیمحتوایی را روانه بازار میکنند و هنری بد را از خود به جای می گذارند اما سامی به دور از توجه به شهرت و پول و کسب درآمد تنها با پشتوانه اسلام وارد دنیای موسیقی شده و میبینیم هنرش خوب و متعالی است. خواهر شما سارا یوسف رحیمی امیدوارم بتوانم مقالات دیگری نیز برای سایتتان ارسال کنم نه برای کسب شهرت نه بلکه برای این که با نوشتن این مقا لات به مخاطبینتان در ایران اطلاعات داده تا آگاه تر به مسائل روز دینشان اسلام بپردازند وخودشان دائما برای کشف حقیقت به تحقیق و پژوهش بپردازند شما حتی می توانید اسمی از من نبرید مهم اسم من نیست مهم فهمیدن و کشف حقیقت در اسلام است و تنها خواهشی که از شما دارم این است که این مطا لب را با دقت وتفکر بیشتری بخوانید وسطحی از آنها نگذرید .امیدوارم این کار ناچیز را پذیرا باشید. انشاالله..ومن الله توفیق..جزاکم الله خیرا
آغاز سخن .. پیرامون غنا...
بسیاری از محققان براین عقیدهاند که غنا و تشخیص ماهیت آن بر عهده عامه و وجدان سلیم بشر است "اما در تعریف (غنا) در میان اندیشمندان دینی و فقها عقاید گوناگونی وجود دارد که به دو دسته می توانند تقسیم شوند. گروه اول که بیشتر به شرح اسم و لفظ پرداخته اند و معتقدند که غنا:
1. یعنی صوت
2. بلند کردن و کشیدن صدا
3. هر صدای نیکو و زیبا
4. زیبا و نیکو کردن صدا (تحسین الصوت)
5. زیبا ساختن و نازک گردانیدن صدا
ساختن صدا به نحوی که موجب تغییر حال و تاثیر در حس ها وعواطف شنونده گردد.
گروهی دومی که اکبر ایرانی در بررسی غنا انتخاب می کند به صورت زیر است:
1. صدا و آوازی که ترجیح و تحریر در آن وجود داشته باشد (علامه حلی)
2. آواز طرب انگیز (مرحوم فیروز آبادی)
3. صدایی که تحریر داشته باشد و موجب طرب (سرخوشی) گردد. (اکثریت فقها همین تعریف را برگزیده اند)
4. امام محمد غزالی در احیای علوم دین غنا را آوازی موزون یا ریتمیک می داند که مفهومی دارد و دل را به حرکت در بیاورد.
5. به نظر محقق سبزواری و فیض کاشانی صدا و آواز زیبایی که همزمان با امر حرامی باشد (مثل آنچه در مجالس شراب خواری و رقص است)
6. آواز مناسب با مجالس لهو و رقص و عیاشی. به دلیل مطرب بودن این آواز چه حاوی مطالب پوچ و چه مطالب پر معنی باشد، حرام و لهوی است.
7. آوازی که در شعر آن مطالب لهو و بیهوده بیان شود مثل آنچه افراد بی بند و بار میخوانند.
8. آواز آهنگینی که با مقامها و گامهای موسیقی متناسب باشد و به همین دلیل بتواند در عموم افراد حالت طرب ایجاد کند.
طرب آن حالتی است که انسان از هوش و حال میرود. مانند مستی شراب. غنا نیز همچنین است و گویی عقل انسان را از کار میاندازد. تعریف فوق را حضرت امام خمینی(ره) در ((مکاسب محرمه)) از استادشان حضرت آیت الله محمدرضا اصفهانی نقل کرده و فرمودهاند اطراب جای بحث و مناقضه وجود دارد اما خود امام در همان کتاب (صفحه 202) غنا را چنین معرفی می کنند: "بهتر آن است که غنا را چنین تعریف کنیم: صوت نازک (زیر) انسان که -احتمالا- زیبایی داشته باشد و بخاطر تناسبی که {ازلحاظ هماهنگی با مقامها و آهنگ و ریتم و دستگاههای موسیقی} دارد قابلیت طرب انگیزی برای متعارف مردم (عرف معمول) داشته باشد. به طوری که انسان از خود بی خود شده و عقل را از کار بیندازد. به این ترتیب ملاحظه میشود که امام خمینی(ره) برای غنا حدود و مراتبی را در نظر می گیرند و دیگر این که ایشان صدای زیر و نازک را که عقل را از کار می اندازد را غنا میدانند که توسط آوازخوانی آشنا به فن موسیقی اجرا شود و قابلیت طرب انگیزی هم داشته باشد هرچند که بلافاصله موجب ایجاد طرب در شنونده نشود. همچنین ایشان در مورد ((لهوی بودن)) صوت و تناسب آن با مجالس رقص و شرابخواری در کتاب مکاسب محرمه معتقد بودند که به علت حرمت غنا حرام محسوب نمیشود بلکه حرمت مطلق لهوی که (در آن شک وغرض از لحاظ عقلی وجود ندارد) را حرام اعلام شده اند.
نگرشی به مبانی فقهی موسیقی:
تعیین مصداق واضح و روشن برای صدای نازک کار سختی است. اما اگر به تقسیم انواع مختلف صدا بپردازیم متوجه خواهیم شد که طبق قاعده طبیعی نازک بودن صدای زنان نسبت به صدای مردان اکثر مواقع صدای زنان میتواند مصداق غنا قرار گیرد. اما ممکن است که زنان بتوانند به نحوی غیر محرک و غیر مهیج آواز بخوانند؟ امام خمینی(ره) در کتاب (تحریر الوسیله) می فرمایند: اقوی در مورد شنیدن صدای زن نامحرم جواز است. مادام که به قصد کامجویی و شهوترانی نباشد و او نیز میتواند صدایش را به نامحرم برساند. در صورتی که ترس فتنهگری از طرف مقابل نداشته باشید. هرچند احتیاط (مستحب) در جایی که ضرورت ندارد –خصوصا– در مورد زنان جوان ترک است و گروهی قایل به حرمت (سماع و اسماع) شدهاند که قول آنها ضعیف است. البته اگر با کیفیت مهیج و با صدای نازک و نرم و زیبا (با ناز و عشوه) با نامحرمان گفتگو کند حرام است زیرا آنکه در قلبش آلودگی است نسبت به او حریص وآزمند میشود. شنیدن و شنواندن در مساله یاد شده تنها درباره صحبت کردن با نامحرم است. نه شنیدن آواز او یا شنیده شدن آواز توسط او. در استفتایی که از حضرت امام خمینی(ره) در مورد همخوانی (کر) زنان شده ایشان فرمودند: چنان چه فساد داشته باشد باید پرهیزشود. در زمان امام خمینی(ره) بارها و بارها آواز خواندن گروه کر مختلف از تلویزیون نمایش داده شده است و هیچ منعی هم از آن نشد و عرف جامعه هم در آن فسادانگیزی نیافت. همین طوراست در دوره حاضر که همخوانیهای زنان و مردان از سیمای جمهوری اسلامی ایران به نمایش درمیآید و ظاهرا با مخالفت رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای مواجه نمیشود. بسیاری معتقدند یکی از دلایل منهی بودن موسیقی در دوران گذشته این بوده است که موسیقی عمدتا به طبقات (از لحاظ اقتصادی) بالا و مرفه جامعه متعلق بود و آنان هم از موسیقی بیشتر برای ارضای سطحیترین نیازهای روحی خود استفاده میکردند. به طوری که حتی برای درمان کم خوابی کودکان و گریه نکردن آنها از موسیقی بهره میبردند. ((ابن خرداد)) موسیقیدان دوران معتمد عباسی در این باره می گوید: غنا آن است که تو را به وجد و طرب آورد و برقصاند و بگریاند و اندوهناک گرداند. همین فرد طرب را دارای سه وجه می داند که عبارتند از:
1. طرب مهیج و تحریک کننده قوای شهوانی و موجد سبکی و خفت و سرور انگیزی که نفس و قوای ادراک را (نشئه) و از حال طبیعی خارج کند و موجب زوال عقل شود.
2. طرب حزن و غم و اندوهی است که خصوصا برخاسته از حسرت دوران جوانی و یا اشتیاق بازگشت به وطن و ناراحتی و گریستن بخاطر از دست دادن دوستان (معشوقه ها) باشد. این نوع غم را امروزه به نام (نوستالژی) می شناسند غمی که پیش تر در تعریف اول ذکر شد را در دانش جامعه شناسی موسیقی امروزی غرب به نام (هدونیسم) به معنی (خوش باشیگری) می شناسند.
3. خوشحالی که به خاطر لطیف بودن وصفای نفس در شنونده آشنا با هنر موسیقی به وجود میآید را هم طرب مینامند. این حالت خوشحالی برای فرد ناآشنا با هنر موسیقی وجود ندارد چون این فرد بی ذوق و بی روح و ناآشنا با این علم هنر نمیتواند مانند یک فرد آشنا با این هنر از آن لذت ببرد.
4. ابن خرداد همچنین در ادامه گفتار خود طرب را به عنوان (واکنشی دفعی و سریع از طریق نفس در برابر حالت طبیعی نفس) بیان میکند. (برگرفته از کتاب الموسیقی العراقی فی العهد المقول. عباس الغراوی. بغداد 1370) در معنی سومی که برای طرب به کار برده است حسن بن الکاتب در کتاب (کمال ادب الغنا) در باب طرب مینویسد: اساسا غنا آن است که موسیقیدان را به طرب آورد و الا آن حا لتی که به یک جاهل به علم موسیقی دست میدهد طرب نیست بلکه او در ذهنیات و خیالات خود غوطهور است و گمان میکند که لذت برده است. (برگرفته از کتاب کمال ادب الغنا .. الحسن بن احمد الکاتب (625 هجری ) مصر 1395 میلادی). همچنین مرحوم آملی در کتاب ((نفایس الفنون فی عرایس العیون )) درباره ی انواع و اقسام آن و تقسیم بندی آن می نویسد:
1. الحان ملذه: نوایی است نشاط آور و سرور انگیز یی که تصوراتی در انسان ایجاد کند.
2. الحان مخیله: نوایی است که با ایجاد تصورات و خیالات در نفس موجب طرب شود.
3. الحان انفعالیه: نوایی است که وقتی نفس تحت تاثیر عواطف و احساساتی قرار گیرد از انسان صادر میشود و نفس آدمی متناسب با آن عواطف لحنی را ایقاع میکند. (برگرفته از کتاب نفایس الفنون فی عرائس العیون ...جلد2 ص 77 )
اما لحن برای موسیقیدانها هم معانی مفصل و مبسوطی دارد به طوری که در کتاب ارزشمند واژه نامه موسیقی ایران زمین نوشته ((مهدی ستایشگر))در باب معنی لحن آمده است:
1. در مقام صوت .آواز .آهنگ و نوا
2. کشیدن صوت در سرودن و نغمه وسراویدن در خواندن و آواز گردانیدن. برگرفته از کتاب (واژه نامه موسیقی ایران زمینی ..مهدی ستایشگر ..چاپ اول ..انتشارات اطلاعات ..تهران)
آملی معتقد است معنی موسیقی در لغت [به زبان] یونانی لحن است و لحن مجموع نغمات مختلف است با ترتیبی محدود. وی به این نکته اشاره می کند که بعضی قیدی بر تعریف مذکور اضافه کرده می گوید: ( کلام مفید به آن مقرون بود) سپس مهدی ستایشگر تعاریفی که در بالا ذکر شد را از تعریف آملی بازگویی میکند. او در ادامه تعریف فارابی را می افزاید که:
3. فارابی لحن (ملودی) یا آهنگ را معادلی برای واژه موسیقی و به عبارتی زیر بنای آن دانسته است. از نظر فارابی لحن به جمعی از نغمههای مختلف که با ترتیبی خاص به یکدیگر پیوسته باشد اطلاق میشود.
در تعریفهایی که از لحن به نظر میآید که هر جایی که متنافرات [عوامل ذاتا غیر قابل جمع بسته شدن] داخل لحن شدهاند. ایراد و جرحی از طرف موسیقیدانان قدیمی دیگر وارد شده و در نهایت "ملایمت" را شرط لحن بودن دانستهاند.
بنابرآنچه رفت لحن مجموعه نغمات ملایم و در پی هم است با ویژگیهای زیر و بمی و ترتیب معین. جامی نیز لحن را تعریف کرده و میگوید: چون جمع در ضمن نغمههای متفقه محدود الازمنه [دارای زمان محدود] موزونة الادوار موجود شود آن را لحن گویند.
4. ابن سینا تفاوت الحان را بر مبنای جنس انتقال یا ایقاع بررسی کرده و برتری بعضی را بر بعضی دیگر بر این اساس ذکر میکند. مانند اجناس برتری قوی آن گاه ملون و بعد هم تالیفی
5. لحن به معنی لهجه و زبان محلی نیز به کار رفته. مولوی در مثنوی می فرماید:
پند دادی گه به گفت و لحن ساز که فعل اعنی رکوعی یا نماز
6. درنگ و شتاب در نغمات مختلف که از آن وزن (ضرب) پیدا می شود.
7. لحن را آهنگ سخن یا طریقه بیان نیز معنی کردهاند. مانند با لحنی محبت آمیز گفت لیکن [این لحن] با لحن موسیقی متفاوت است. زیرا لحن موسیقی به صوت کیفیتی میبخشد که با محاوره معمولی کاملا متفاوت است.
8. در متون غرب ملودی را ترجمه ی لحن منظور داشتهاند و گاهی ملودی را معادل سه اصطلاح موسیقی غرب به کار برده اند. این در آثار فارمر نمودار است.
9. فارمر لحن را یادگار تلحین ابتدایی قبلی اعراب میداند و در واقع به لحنی اشاره میکند که بر روی آن شعر میگذاشتهاند و معانی نخستین لحن و شعر را ((ذکاوت)) و ((دانش)) معنی کرده است.
غم "طرب و غنا"
در تعریف طرب ذکر شد که این حالت از زیادی سرور و شادی یا حزن و اندوه فراوان به وجود میآید. همچنین گفته شد که خوشی که سبب تحریک و تهییج قوای شهوانی و موجب سستی عقل و زوال اندیشه در آدمی میشود به طوری که انسان را وادار به اعمال ناشایست و بچهگانه کند طربی است که به موجب شرع باید از آن پرهیز کرد. البته برخی از فقیهان بزرگ مانند مرحوم مقدس اردبیلی و مرحوم فیض کاشانی و مرحوم مححق سبزواری که در اصل حرمت ذاتی غنا شک کردهاند غنایی را که در روضهخوانیها و نوحهسراییها و مجلس سوگواری سومین امام شیعیان حضرت امام حسین(ع) نواده حضرت محمد(ص) باشد حرام ندانستهاند و منعی برآن وارد نمیدانند زیرا به نظر ایشان گریستن و نالیدن برای مصائب امام حسین(ع) واهل بیت پیامبر(ص) وخود شخص پیامبر(ص) مطلوب است و نیکو. متعارف مردم در زمان مرحوم اردبیلی غنا در روضه خوانیها را پذیرفتهاند و لذا چون به نظر ایشان غنا تنها برای طرب و شادی است و در مرثیه ها طرب و شادی نیست پس اشکالی بر حزن این نوع آهنگها وارد نیست. (برگرفته از کتاب شرح ارشاد مقدس اردبیلی ..متاخر ...قسم چهارم درباره غنا)
امام خمینی (ره) در برخورد با مصادیق چنین حزنی با تساحل و تسامح برخورد میکردند به طوری که مثلاً سرود ((مادر"مادر)) بچههای آباده یکی از شهرهای ایران که آهنگی فوق العاده سوزناک ونوستالژیک است در دوره حضرتشان مکرر از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش میشد اما ایشان مخالفتی با پخش آن نکردند.
لهو در غنا
لهو در لغت فعل سرگرمی و اشتغال به کاری عبث و بیهوده است در واقع لهو یعنی ((غفلت و فراموشی از یاد حق)) برای مثال در آیه سوم از سوره انبیا آمده است: (لاهیة قلوبهم) که یعنی دلهایشان غافل از یاد حق و مشغول به امور باطل شد. یا این که در سوره ی منافقون آیه نهم آمده است: ((لاتلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکرالله)) که به معنی دارایی وفرزندانتان شما را از یاد خدا غافل و به خود مشغول نکند است. روایات زیادی در نکوهش و سرزنش اشتغال به لهو و نهی انسانها از این کار آمده است. برای مثال در جلد هشتم کتاب ((میزان الحمة)) از صفحه 530 تا 535 به نقل حدیثهایی درباره لهو اختصاص داده شده است. در همان جا آمده است ((مجالس اللهو تفسدالایمان)) که یعنی مجالس لهو ایمان را فاسد میکنند یا آمده است ((لا یفلح من وله باللعب و استهتربا محللهو و الطرب)) که یعنی کسی که شیفته اشتغال به امور بیهوده (بازیچه) باشد و در سرگرمی و لهو و خوشگذرانی حریص و بی پروا باشد رستگار نمیشود.
در کنار لهو بیشتر به واژه ی ((لغو)) هم بر میخوریم که به معنی کلام یا عمل بیهودهای که هیچ نفع وفایدهای در آن نیست به کار برده میشود و در لغت به معنای (باطل. قبیح. زشت و کذب و دروغ )آمده است. ((زور)) نیز همچنین واژهای است که به معنای (باطل و انحراف از حق) ذکر شده است. بیشترین دلایلی که فقها از آیات قرآنی درباره حرمت غنا ذکر کرده اند. آیاتی هستند که سه واژه یاد شده در آنها به کار برده شدهاند. این آیات عبارتند از:
1. آیه 31 سوره حج که در آن آمده: ((واجتنبوا قول الزور)) که یعنی از سخن باطل و ناحق دوری گزینید.
2. آیه 5 سوره شریفه لقمان که در آن آمده: (و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله)) که یعنی و از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را میخرند تا بدون آگاهی مردم را از راه خدا گمراه کنند.
3. آیه 72 سوره شریفه فرقان که در آن آمده است: ((والذین لا یشهدون الزور)) که یعنی آنان که به ناحق گواهی ندهند.
4. آیه کریمه 3 سوره مومنون که در آن آمده است: ((والذین هم عن اللغو معرضون)) که یعنی [مومن ها] کسانی هستند که از لغو پرهیز می کنند.
با مشاهده آیات یاد شده که ترجمه آنها را از همان ترجمه آقای "اکبر ایرانی قمی" در کتاب "هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی" انتخاب کردم میتوان مشاهده کرد که تمام آیاتی که در زمینه غنا مورد استناد قرار گرفته است خالی از واژه ((غنا)) هستند و اصولا در هیچ کدام از آنها به صراحت درباره غنا نظری داده نشده است. در واقع عناوین مطروح شده در آیههای فوق عام هستند و امکان تطبیق آنها بر بعضی از مصادیق غنا وجود دارد. مثلا در آنجایی که غنا شامل گفتار باطل، بیهوده، گمراه کننده باشد و یا نفس ((غنا)) به صورت یک عمل باطل زور و لغو و لهو [به همان معانی فوق الذکر] آمده باشد. عناوین فوق بر آنها صدق میکند. ولی همان طور که اکبر ایرانی قمی میگوید: از ظاهر و منطوق [آنچه در نطق آمده است] این آیات بدون استفاده از روایات نمیتوان حرمت مطلق آوازها و انواع موسیقی آوازی را اثبات کرد و عمده تریت وجه استناد به این آیات در مورد غنا روایاتی است که در تفسیر آنها وارد شده است. (برگرفته از کتاب هشت گفتار پیرامون موسیقی غنایی اکبر ایرانی قمی ..صفحه 49)
روایات در تفسیر آیات
1. ابو بصیر در تفسیر آیه شریفه شماره 31 سوره حج از امام صادق (ع) ششمین امام شیعیان و از نوادگان حضرت محمد (ص) نقل میکند که منظور از قول ((زور)) همان غنا است.
2. زید شحام هم از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرموده اند: قول زور همان غنا است.
3. مهران بن محمد هم از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرموده اند: غنا آن چیزهایی است که خداوند در قرآن فرمودند: ((من الناس من یشتری لهوالحدیث[1])) یعنی از مردم کسانی هستند که سخن لهو و بیهوده را میخرند.
4. حسن بن هارون می گوید : از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: مجلس غنا مجلسی است که خداوند به اهل آن نگاه نمی کند و آنگاه آیه ((من الناس ...)) را تلاوت فرمودند و مجلس غنا را مصداق آن ذکر کرد.
5. علی بن ابراهیم میگوید: امام صادق (ع) لغو را در آیه ((عن الغو معرضون)) بر غنا تطبیق کرده اند.
(این روایات برگرفته از کتب فقهی وسایل شیعه صفحه 227 نوشته جر عاملی و اصول کافی جلد 2 صفحه 200 و وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 228 و تفسیر قمی نوشته مرحوم علی بن ابراهیم قمی صفحه 444)
بررسی مبانی فقهی غنا در موسیقی اسلامی
((انتهی ملخصا)) جملهای است که امام خمینی (ره) پس از نقل بخش عظیمی از متن ((روضة الغنا)) نوشته مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رضا اصفهانی در ابتدای مبحث غنا در مکاسب محرمه خودشان آوردهاند. حضرت امام خمینی (ره) در مورد این رساله مینویسند:
دلیل آن که ما به تفصیل معترض این رساله شدیم ادای حقوق استاد و برخورداری از آثار و نتایج سودمند آن بود. انصاف این است که بررسی و تحقیق او از آنچه تا کنون در این باب گفته شده بهتر به واقع مطلب نزدیکتر است گرچه خالی از اشکال هم نیست چنان که در بیان میزان و حد ((اطراب)) میگویند: حد اطراب آن است که موجب ازاله عقل گردد. به عبارت دیگر ایشان معتقد است که علت در حرمت غنا عینی علت در مسکر [شراب و مانند آن] است و این معنایی است که نه شاهدی در عرف دارد و نه در لغت چه بسا غنا به آن حد از اطراب نرسد و شانیت آن از [ازاله عقل] هم نداشته بر آن صدق کند. زیرا غنا اقسام و مراتب فراوانی در باب ((زیبایی و اطراب)) دارد گاه به غایت حسن و زیبایی میرسد نظیر صوت دلنشینی که ذاتا در کمال ظرافت و لطافت باشد و خواننده نیز در فن موسیقی بسیار کارآزموده و ((بحری)) که او به کار میگیرد از نوع ((بحر خفیف)) باشد که در این صورت بعید نیست چنین صدا و آهنگی چنان شنونده را تحریک و تهییج کند که عقل او زائل و اعمالی از او سر زند که در شأن یک انسان با شرافت و خردمند نباشد بلکه افراد پست و اوباش هم مرتکب آن اعمال نگردند. البته آنچه درباره اهل فسق نظیر خلفای بنی امیه و بنی عباس حکایت می کنند [حالاتی که به آنها دست می داده] صرفا بخاطر غنا [صوت نازک مرجع مطرب] نبوده بلکه مجالس خوش گذرانی و عیش و نوش آنها توام با باده و شراب نوشی و پایکوبی و رقص و آلات لهو و لعب بوده و غالبا در اینگونه مجالس سبکی و خفت مزبور عارض میشود لیکن به طور قطع به این مرتبه نمیرسد. از طرفی نه اهل لغت چنین قیدی را در تعریف غنا ذکر کردهاند و نه خبرگان فن حصول چنین حالتی را تأیید نمودهاند بلکه اکثرا ((اطراب)) را حالتی دانستهاند که انسان از شدت شادی و سرور و یا حزن و اندوه دچار نوعی خفت وسبکی نفس میگردد.
توجه ویژهای که حضرت امام خمینی (ره) به بحث مطرح شده توسط استادشان (آیت الله اصفهانی) مبذول داشتهاند در سطور بالا مشخص و واضح است. همه این ها موجب میشوند که هر فردی که توجه خاصی به مبانی فقهی غنا و موسیقی دارد توجه بر گفتار ایشان را بر خود واجب ببیند. به همین دلیل مناسب میدانم خلاصهای از ترجمه عبدالرحیم عباسی از ((الروضة الغنا فی تحقیق معنی الفنا)) را که در شماره 18 نشریه کیهان اندیشه در سال 1367 ذکر شده بود را در اینجا تکرار کنم.
بحث ما در علم فقه به مساله حرمت غنا رسید و اختلاف نظر فقها در معنای آن به حدی است که برای کسی که سبب این اختلاف را نداند موجب شگفتی میشود. البته سبب این اختلاف آراء در این رساله معلوم خواهد شد. ولی بر من روشن شد که علم نقاب از چهره آن بر گرفته و آن را برای کسانی که آب را از سرچشمهاش میگیرند و حل مشکلات را از قواعد اساسیاش جست وجو کنند از سپیده صبح روشنتر کرده است. آنگاه آنچه در این موضوع برایم آشکار شد و علم مرا به آن راهنمایی کرد یاداشت نمودم و همانند حفاظت جوانمرد از آبرویش و صیانت حکیم از اسرارش آن را مخفی نگاه داشتم. زیرا هر دانستهای را نباید گفت و هر گفتهایی را نباید نوشت و همه جا پخش کرد. از طرفی دیگر چون حقیقت برای طالبیناش امانتی است باید به آنها تحویل داد و بخل ورزیدن از ادای این امانت خیانت بشمار میآید تصمیم گرفتم بدون این که به انکار اشخاص غیر منصف و یا به یافتههای حسودان اعتنایی نمایم این رساله علمی را در معرض انظار آورده و بر کرسی اظهار بنشانم و بر دیدگان تجلی بخشم و همین که اهل انصاف درباره من به خوبی و احسان حکم کنند برای غیر منصفین شعر حسان را خواهم خواند [..ترجمه این شعر عبارت است از: (باکی ندارم و برایم یکسان است که بزی با غصه ناله کند یا لئیمی پشت به من دشنام دهد)] (برگرفته از ترجمه شعر از اکبرایرانی قمی ..هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی ..صفحه 76)
صوت انسان که به جهت تناسب بین اجزایش شأنیت و توانایی ایجاد طرب برای متعارف مردم را داشته باشد ((غنا)) نامیده می شود. ((طرب)) حالت سبکی و خفتی است که به انسان عارض میشود به طوری که نزدیک است عقل را از بین ببرد و نیز برای متعارف مردم کار مسکر و مست کننده را انجام میدهد. [..مقدمهای برای روشن شدن بحث:] نزد اشخاص آگاه و مطلع روشن است که غناء از بارزترین مظاهر حسن و زیبایی و لذت بخشترین آنها نزد نفس انسان است و کسانی که دنبال آن میروند و طالبند به خاطر همین حسن و زیبایی است و نیز به همین سبب افرادی که به آن میپردازند آنقدر به آن علاقمند میشوند که در مورد آن از ننگ و دشنام باکشان نیست و شبانه روز به آن مشغول شده و خسته و سست نمیشوند وگرانبهاترین و نفیسترین چیزهای خود را در راه آن خرج میکنند و همه جا در طلب آنند [توجه کنید که توصیف آیت الله اصفهانی استاد امام خمینی (ره) از آنان که به دنبال علوم موسیقی میروند وبه امور باطلی میپردازند که مردم را از یاد خدا گمراه می کنند چه قدر زیبا و چه قدر به واقع نزدیک است] اکنون که روشن شد غناء از اظهر مظاهر حسن می باشد لازم است قانون حسن و زیبایی که بر هر حسن و زیبایی تطبیق کرده و از آن تخلف نمیکند بیان شود.
قانون حسن و زیبایی: حسن و زیبایی در مرکبها [چیزهای ترکیبی] همان تناسب اجزاست پس در هر مرکبی که حسن موجود باشد بینش همان تناسب اجزاء آن است مثلا خط حسن و زیبا خطی است که "واو"ها و "میم"های در خطوط قرآنی با هم متناسب باشد و "الف"هایش معادل و "نون"هایش دارای قوس لازم باشد. شما میتوانید هر صاحب صنعتی که صنعت او نیکو و حسن به شمار میآید به همین مثالها که یاد شد مقایسه کنید ...خوشگذرانان و اهل لهو و لعب لذاتشان کامل نمیشود مگر به جمع کردن بین اقسام زیبایی. صوت از چیزهایی است که قابلیتش برای تناسب و دلربایی و جذب قلوب از همه بیشتر است. پس هرگاه زیر و بم صدا، بلندی و کوتاهی آن، مد و کشش آن، قطع و وصلش با هم متناسب و هم آهنگ باشد آن صدا غنا نامیده میشود و فن موسیقی که یکی از اقسام علوم ریاضی است برای بیان این نسبتها و انواع آنها وضع شده است. گروهی از فلاسفه یونان و حکمای اسلام در فن موسیقی کتابها و رسالههای مستقل و جداگانه نوشتهاند.
فن تناسب آلات موسیقی را ((ایقاع)) مینامند و ((تار)) در بین آلات موسیقی میزان و وسیله سنجش است که به وسیله آن غناء صحیح از فاسد شناخته میشود همچنان که به وسیله منطق و نحو و عروض، صحیح قضایا از فاسدشان و جملات درست از نادرست شناخته میشود. خصوصیات و تناسب اجزای موسیقی اقسام فراوانی دارد که هر کدام به نامی موسوم میشود. البته طبع انسانها در زیبا و زشت دانستن اقسام آواز یکسان نیست و چه بسا آوازی نزد گروهی مستحسن و در نزد گروه دیگر غیر مستحسن باشد. پس می توان صوتها را به بحور و اوزان شعر تشبیه کرد که شما می بینید برخی اوزان شعر فارسی را ذوق عربی نمیپذیرد. همان طور که بحور دائره اولی (طویل،بسیط و مدیر) و غیر آنها نزد پارسیان زیبایی و حسن ندارد.
غنا می تواند حلال هم باشد:
تا به حا ل در بیشتر مطالب گذشته غنا و موسیقی خواندید (احتمالا) که غنا حرام است و بیشتر درباره تعاریف غنا خواندید و ویژگیهای آن و کارشناسانی که باید آن را تشخیص بدهند و...اما روح الله حسینیان در کتاب ((غنا و موسیقی در فقه اسلامی)) معتقد است که: (در بحث غنا به این نتیجه میرسیم که غنا دو نوع است: حلال و حرام که غنای حرام از دو جهت و حیثیت نهی شده است یا به علت محتوای باطل و گمراه کننده آن یا کیفیت گنهکارانه آن و چون اصل غنا را حرام نمیدانیم مانند کتابهای فقهی قایل به استثنا مانند شب عروسی نیستیم لذا در اسلام بخشی به نام استثنائات غنا نداریم. روح الله حسینیان در این کتاب که انتشارات سروش در سال 1374 منتشر کرده است به تفصیل به بررسی موارد مختلفی در غنا میپردازد.
در بررسی مباحث فقهی غنا از مرحوم ابن ادریس نقل قول شده است که کسبهایی که در هر حالی حرام است عبارتند از: صداها وآوازها و مانند آن که طرب آور باشد و از شهید ثانی که: آنچه در عرف غنا شمرده شود هر چند مطرب نباشد چه محتوای آن شعر باشد و چه قرآن و چه غیر از آن مکاسب محرمه محسوب میشود. همچنین از مرحوم صاحب جواهر نقل شده است که: ممکن است که ادعا شود حرمت غنا از ضروریات دین است، در همان جا حسینیان از فحوای نوشته های مرحوم محقق سبزواری و فیض کاشانی آورده است که: نسبت به حرمت ذاتی غنا تشکیک کردهاند و فرمودهاند: [اگر غنا همراه با عمل حرام دیگری توام یا همراه نباشد حرام نیست]. مرحوم فیض کاشانی در کتاب گرانقدر ((وافی)) درباره غنا میفرماید: (از مجموع روایات در باب غنا چنین استنباط میگردد که حرمت غنا و فروعات آن از قبیل حرمت مزد و آموزش و گوش کردن و خرید و فروش آن اختصاص به غنایی دارد که همانند غنایی باشد که در زمان بنی امیه و بنی عباس متعارف بوده است. به شکلی که مردان به زنان خواننده وارد میشدهاند و با کلما ت باطل اجرا میکرده اند و با وسایل موسیقی مانند تار و نی همراه بوده است). (برگرفته از کتاب الوافی ..جلد3 ..ص 35 ..ترجمه از غنا وموسیقی در فقه اسلامی ..ص21 ).. مرحوم محمد باقر محقق سبزواری نویسنده کتاب ((کفایة الاحکام)) در مورد غنا میفرماید: [در این که بعضی از اقسام غنا حرام است هیچ اختلافی بین علمای شیعه و سنی نیست و روایات فراوانی دلالت بر این دارد. (همچنین مرحوم محقق اول و عده ای از فقهای بعد از ایشان گفته اند: غنا مطلقا حرام است. هرچند محتوای آن قرآن باشد) لکن روایات زیادی داریم که دلالت دارند بر اینکه خواندن قرآن با غنا جایز است. بلکه حتی اخبار زیادی دلالت بر استحباب خواندن قرآن با غنا دارد.) [برگرفته از کتاب کفایة الاحکام .ص35 ..ترجمه از غنا وموسیقی در فقه اسلامی) مرحوم محقق سبزواری نخست استدلال فوق را بیان میکند و سپس به ذکر روایاتی که دلالت بر مجاز بودن خواندن قرآن با غنا دارد میپردازد ونتیجهگیری میکند که: ((جمع بین روایاتی که دلالت بر استحباب آن در هنگام تلاوت وقرائت قرآن دارد به دو وجه ممکن است:
1- غنا کلاً حرام است. اما غنای قرآنی استثنا شده است.
2- چون غنا در زمان صدور روایات غالباٌ روشی باطل و لهوی داشته و آوازخوانان زن در مجالس مبتذل اجرا میکردهاند روایاتی که دلالت بر حرمت غنا دارد انصراف و نظر به چنین غناهایی دارد.
به این ترتیب و با ملاحظه دو توجیه فوق فرق آن دو مشخص میشود. اولین وجه میگوید: که غنا کلاً حرام است و فقط [غنای قرآنی] است که به صورت استثنا خارج شده و حرام به شمار نمی آید. اما توجیه دوم معتقد است که غنا از اول دو نوع بوده است: غنای مبتذل که حرام است و غنای غیر مبتذل یا قرآنی که مستحب است یعنی قرآن استثنا نیست.
شیخ الطائفه ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی در کتاب گرانقدر ((استبصار)) فرمایشی دارند که بعضی خیال کرده اند آن بزرگوار نیز عقاید مرحومان فیض کاشانی و محقق سبزواری را داشته اند. ترجمه این سخن ایشان این گونه است: ((این اخبار درباره کسی غنا را جایز شمرده اند که سخن باطل نگوید و وسایل لهو از قبیل تار و مانند آن و نی و شبیه آن همراه بسراید و سخنانی را بگوید که نه باطل باشد نه فحش و نه ناسزا هرچند با وسایل موسیقی همراه باشد غیر از اینان کسانی که سخنان بیهوده و باطل همراه با وسایل موسیقی حال مراسم عروسی یا غیرعروسی باشد جایز نیست)) مرحوم فیض کاشانی بعد از نقل این سخنان می فرماید: [از کلام شیخ طوسی چنین بر استفاده میشود که حرمت غنا در جایی است که همراه با عمل و افعال حرام دیگری باشد و اگر بدون افعال حرام اجرا شود غنا جایز است.
اما حسینیان معتقد است که با دقت در متن ((استبصار)) متوجه میشویم که اصولا شیخ طوسی چنین مقصودی نداشته است:
1. مرحوم شیخ ابتدا روایاتی که دلالت بر حرمت [حرام بودن] مطلق اجر مغنیه [زن آوازخوان] دارد آورده و سپس روایات جواز [حلال بودن] اجر مغنیه در عروسی را این نتیجه گیری به این روایات بر میگردد نه به کل روایات.
2. مرحوم شیخ اصولا جواز غنا را منوط به دومی دانسته است: شرط رخصت [اجازه] عروسی است و این عروسی هم شرط دارد که همراه با ملاهی و افعال حرام نباشد. به عبارت دیگر مرحوم شیخ مطلق غنا را حرام میداند و تنها در عروسی قایل به استثناء است.
حسینیان سپس به بررسی دلایل حرام بودن غنا میپردازد و از مرحوم صاحب جواهر نقل می کند: اجماع دلالت بر حرمت غنا دارد و سنت نیز دلالت بر آن دارد و در سنت چیزهایی است که دلالت دارد بر اینکه غنا از لهویات و لغویات و قول زورات [سخن بیهوده] که در کتاب خدا نهی شده است. پس ادله سه گانه (اجماع..سنت..کتاب) دلالت بر حرمت غنایی دارند که همراه با افعال بیهوده و لغو و باطل باشد.
او درباره آیه ((وجتنبوا قول الزور)) که پیشتر و در مباحث قبلی بررسی آن را دیدید، میگوید: نسبت این آیه با غنا عموم الخصوص من وجه وجود دارد زیرا ممکن است محتوای غنا سخنان باطل و دروغ و غیر واقعی باشد در این صورت آیه دلالت بر حرمت آن می نماید و ممکن است محتوای غنا حق و هدف دار باشد در این صورت آیه شامل آن نمی شود و(اینجا محل افتراق است) و اجتناب (دوری گزینی) واجب نمیشود.
اما یک اشکال باقی میماند که آیا حرمت غنا بخاطر کیفیت خوانندگی است یا به خاطر محتوای آن است؟ اگر حرمت به خاطر کیفیت خوانندگی باشد به این آیه نمی توانیم استناد کنیم زیرا این آیه هرگز دلالتی بر کیفیت ندارد بلکه از ماهیت کلام و قول صحبت می کند. قرآن کریم می فرماید: کلام و قول و سخنانی که محتوای خلاف و دروغ دارد حرام است و هیچ اشاره ایی به نحوه سخن گفتن ندارد. سپس آیه 5 سوره لقمان ((من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذواها هزوا اولئک لهم عذاب مهین)) آمده است و ترجمه ی آن که: بعضی از مردم سخنان بیهوده به دست می آورند تا از روی نادانی مردم را از راه خداوند باز دارند و قرآن را به استهزاء [مسخره] میگیرند عذاب ذلت بار بر آنان باد.
گفته شده است که منظور از ((لهو الحدیث)) سخنان لهوی همان غنا است. اما حسینیان در پاسخ به این نظر گفته مرحوم طبرسی را در تفسیر ((مجمع البیان)) آورده است که می فرماید: این آیه در شان نضربن حرث نازل شد. او تاجر بود و به فارس می آمد و اخبار و داستانهای ایرانیان را خریداری می کرد و می گفت محمد(ص) پیامبر شما داستان عاد و ثمود را می گوید و من داستان رستم و اسفندیار و داستانهای کسری و پادشاهان ایران را. مردم گوش دادن به قرآن را رها می کردند و به او روی می آوردند. ((رستم پسر زال و نوه سام از مردم زابلستان [یکی از شهرهای جنوب شرقی ایران] که دارای قدرت فوق بشری بوده و به چند تن از پادشاهان کیانی خدمت کرد. کیانیان دومین سلسله ی پادشاهی از دوره تاریخ افسانهای ایران هستند که بعضی از محققان آن را واقعی دانسته اند که با اسکندر جنگیده و شکست خورده اند {از فرهنگ لغت معین}))
سپس وی درباره لهو می گوید: که از مجموعه ی لغات به دست می آید که لهو چیزی است که انسان را از امور معقول و هدف دار باز می دارد. مانند گفتاری بیهوده و بازیهای بی هدف و اعمالی که ریشه عقلانی ندارد. در قرآن نیز لهو مترادف ((لعب)) یعنی بازی و در مقابل هدف داری استعمال شده است. او همچنین می افزاید که: گفتار لهو و بیهوده را تهیه می کنند و میخواند تا مردم را از راه خدا گمراه کند. آیا این قید توضیحی ذاتی لهو است؟ یعنی اصولا هر لهوی برای گمراه کردن از راه خداوند است؟ جواب منفی است زیرا همیشه این طور نیست که خریدار لهو مانند شعر یا غنا یا داستان و رمان قصد گمراه کردن مردم را داشته باشد یا هر لهوی چنین خاصیتی داشته باشد بلکه ممکن است فقط قصد سرگرم کردن، خنداندن و ادخال سرور و ایجاد نشاط در بین مردم یا قصد دیگری داشته باشد. بنابراین عامل باید قصد گمراهی مردم را داشته باشد تا مشمول این آیه بشود. در نتیجه آن چه از این آیه می توان استنباط کرد حرمت غنایی است که اولا: لهوی باشد. ثانیا: تهیه کنندگان آن قصد گمراه کردن و منحرف ساختن مردم را داشته باشند. بدیهی است وقتی اقدام کننده این نوع غنا مرتکب حرامی شود که مستحق عقاب [عقوبت – کیفر] باشد. شنونده نیز چون در معرض گمراهی قرار می گیرد مرتکب حرام شده و مستحق عقاب است. مؤید این ادعا روایتی است که مرحوم صدوق در خصال از امام جعفر صادق (ع) نقل کرده است. ملاهی [افعال بیهوده] که انسان را از یاد خدا منحرف کند حرام است مانند غنا. همچنین نتیجه میگیریم که هر نوع هنر مانند شعر..نثر..فیلم..نقاشی..تئاتر..موسیقی..داستان..رمان و غیره که فرهنگ دینی مردم را مورد هجوم قرار دهد و مردم را از یاد و راه خدا و دین منحرف سازد نیز حرام است زیرا آیه اصولا بحث از کیفیت ندارد بلکه سخن از محتوا و اثر به میان آورده است.
آیا غنا در اعیاد مجاز است؟
گزیده فتوای حضرت امام خمینی (ره) درباره ی موسیقی
آنچه به محدث کاشانی و محقق سبزواری صاحب کتاب ((کفایة الاحکام)) در انکار حرکت غنا و اختصاص آن به لواحق و مقارنات غنا نسبت داده شده ناشی از عدم درک و فهم دلایل آنها بوده وگرنه آنچه فیض کاشانی در کتاب ((وافی)) و مفاتیح و محقق سبزواری در ((کفایة الاحکام)) گفته اند این است که غنا بر دو قسم است :غنای حق و غنای باطل. غنای حق آن است که تغنی [با غنا خواندن] به اشعاری که بهشت و دوزخ را به یاد می آورد و انسان را در توجه کردن به دارالقرار تشویق می کند. غنای باطل آن است که متناسب با مجالس فسق و فساد و لهو و لعب [رقصیدن وپایکوبی وتداخل نامحرمان] باشد مانند مجالس بنی امیه و بنی عباس. این عبارات بررسی کارشناسانه حضرت امام خمینی (ره) درباره نظرات و گفتارهای مرحومان فیض کاشانی و محقق سبزواری در پیرامون غنا بود. در ادامه بررسی ادله فقهی حرمت یا عدم حرمت غنا بررسی نظرات این دو فرزانه گرانقدر لازم می نماید. محدث کاشانی در کتاب ((وافی)) پس از نقل ادله و خبرها و حدیثها درباره غنا چنین می گوید: از مجموعه ادله [دلیل ها] چنین مستفاد میشود که حرمت غنا مخصوص است به مواردی که مشتمل به امری که فسوق و معاصی باشد. از قبیل لعب به آلات لهو و گفتار دروغ و بلند شدن آواز زن و کشف محاسن او در حضور مردان نامحرم بدان گونه که در عهد خلفای اموی و عباسی متداول بوده است وگرنه خود غنا فی نفسه [در ذات خودش] و بدون اقتران به محرمات شرعیه [بدون همراهی با حرام های شرعی] از محرمات ذاتی شمرده نمیشود و تغنی [با غنا خواندن] به اشعاری که متضمن مصالح دینی و اخروی و موجب توجه به زهد وعبادت باشد مطلقا حرام نیست. از این رو حرمت غنا اختصاص به عوارض و لواحق [آنچه بدان ملحق شده] آن دارد. چنان که امام خمینی (ره) در پاسخ یکی از افراد فرمودند: دادن مزد به زن خوانندهای که در عروسیهای زنانه میخواند عیبی ندارد زیرا مردهای نامحرم بر عمل او واقف نیستند [نظاره گر نیستند] و نیز از کلام شیخ طوسی استفاده میشود که حرمت غنا به خاطر اشتمال [شامل شدن] آن بر افعال حرام است در غیر این صورت دلیلی بر حرمت وجود ندارد و استثنای مواردی چون غنا در عروسی نیز وجهی ندارد [یعنی بی مورد است]. بنابراین شنیدن غنایی که متضمن اشعاری است که بهشت و دوزخ را به یاد انسان می آورد و یا به آخرت ترغیب می کند و یا نعم [نعمت های ] اللهی را بیان و عبادات را متذکر و انسان را در عمل به خیرات و خوبی ها تشویق می نماید. در این صورت مانعی ندارد چه جملگی انسان را به یاد حق می آورد و بسا پوست های بدن را به حرکت و دل های حق جویان را نرم می کند اینجا است که هر خردمندی پس از شنیدن و استماع انواع آوازها غنای حق را از باطل تشخیص می دهد والبته اکثر آوازهایی که متصوفه [صوفی ها] در محافل و مجالس سماع خود میخوانند از قبیل غنای باطل است.
حضرت امام خمینی (ره) پس از ذکر کردن قسمت های مهم گفتار فیض به دفاع از او پرداخته و می فرمایند: هر انسان آگاه از صدر [بالا] و ذیل [پایین] عبارت فیض کاشانی در می یابد که (غنا) از نظر فیض کاشانی بر دو قسم است:
1. غنای حرام
2. غنای حلال
غنای حرام آن است که با همان خصوصیاتی که ذکر آن آمد مقارن و همراه گردد. یعنی غنایی که با امر باطل و لهو حرام می شود و بدین لحاظ دستمزد به خنیاگران زن و آموزش به آنها و یا شنیدن از آنها را تحریم نموده اند و غنای حلال که از غنای حرام مستثنی شده یعنی پند و اندرز گرفتن و به یاد حق آوردن انسان با آواز غنایی چنان که در روایات مواردی از غنا مانند تغنی [خواندن] با مرثیه و تلاوت قرآن و آواز ساربان برای شتران و آواز نی چوپان برای گله اش و در عروسی ها استثنا شده و حکم به جواز و جایز بودن آن رفته است. حضرت امام خمینی (ره) همچنین تصریح میفرمایند: که این موضوع مورد ادعای فیض کاشانی و پیروان دیگر آرای او نه برخلاف اجماع فقها است و نه مغایر با فقه مذهب شیعه واهل سنت است و لذا بدگویی ها و نسبت هایی چون ((خرافه گویی)) و ((اراجیف گفتن)) را به وی دادن در شان و سزای وی نبوده است.
ایشان سپس با تاکید بر این که باید با دلیل و برهان و منطق به وی پاسخ ارائه کرد همان گونه که شیخ اعظیم انصاری جواب فرموده اند به نقاط ضعف استدلال فیض اشاره می فرماید و ادعاهای ایشان را رد می کند. از جمله این که: ظاهر روایات به اندازه کافی حکایت از حرمت ذاتی غنا دارد و نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
دلیل دیگری که فیض از آن استفاده کرده است ((انصراف)) است یعنی اخبار و روایات غنا به زمان عباسیان بر میگردد. در صورتی که در عهد خلفای مذکور در مجالس آنها اباطیل [چیز های باطل] و حرام های دیگری هم بوده و اساسا در هر زمانی مجالس شعرخوانی با آواز مرسوم بوده و بعضا محرمات دیگری چون پایکوبی و میگساری نیز در هم آمیخته و لذا نمی توان تنها در مورد زمان عباسیان ادعای ((انصراف)) کرد.
غنا در ایام جشن:
در ((قرب الاسناد)) آمده است فردی از امام موسی کاظم (ع) امام هفتم شیعیان و از نوادگان حضرت محمد(ص) درباره ی غنا در اعیاد فطر و قربان و روزهای جشن و سرور پرسید و ایشان فرمودند: ((اشکالی ندارد مادامیکه با آن معصیت نشود)) (برگرفته از کتاب قرب الاسناد ..صفحه 121) نویسندگان جواهر الکلام و وسایل الشیعه این روایت را حمل بر تقیه یا در خصوص عروسی در اعیاد مذکور و یا خوانندگی با شعر ها دانستهاند. اما امام خمینی (ره) پس از بحث در کیفیت روایت ذکر شده انگیزه پرسنده کلام را مطرح می فرمایند و روایت را تحلیل میکنند: ظاهرا علی بن جعفر خود عالم آگاه به حرمت غنا بوده است اما چون ایام جشن و سرور و اعیاد اجمالا متناسب با خوشگذرانی و تفریح بوده امر بر او مشتبه شده و موجب گشته تا وی برای دفع شبهه خود این پرسش را مطرح کند و ممکن است روایت دیگری هم باعث این شبهه شده باشد و آن صحیحه ابی بصیر از امام جعفر صادق (ع) در مورد جایز شمردن پاداش و اجرت خواننده زن در مراسم عروسی هاست. لذا علی بن جعفر احتمال می داده که این جواز در مورد اعیاد و دیگر ایام جشن و سرور نیز نافذ باشد. سپس حضرت امام خمینی (ره) نتیجه گیری می فرمایند: که نمی توان عبارت ((اگر با معصیتی همراه نباشد را به ظاهر همان عبارت حمل کرد هر چند آن چیزی که اجمالا از ظاهر این عبارت فهمیده می شود تجویز غنا در اعیاد و ایام مذکور است مادام که در آن گناهی صورت نگیرد یا موجب گناهی نگردد اما از آنجا که هیچکدام از فقها این استثنا را در مورد اعیاد و ایام نقل نکرده اند و حتی چون این دو عید زمینه اطاعت و عبادت بیشتر قرار داده شده است نمی توان به آن عمل کرد. از سوی دیگر این روایت از لحاظ سلسله سند و استناد پذیری هم ضعیف است. حضرت امام خمینی (ره) در پایان این بحث فتوای خویش را به شرح زیر صادر می فرمایند: ((فالاحوط بل اقوی عدم استثنا ء ایام العید والفرح)) یعنی احتیاط واجب بلکه فتوا این است که بنابر اقوای ایام عید و سرور غنا استثناء نشده است یعنی زمانی غناء است که از آن حدودی که اسلام برای جشن و اعیاد در نظر گرفته شده است خارج شویم.
شادی و رقص در مذهب اسلام: رقصی چنین میانه میدانم آرزوست ...
فکر نکنید که شادی مطابق سیره نبوی (ص) نیست در (دعائم الاسلام)) نوشته شده است: روزی پیامبر(ص) از کنار گروهی از زنگیان که مشغول طبالی و آوازخوانی بودند میگذشت. آنان با دیدن پیامبر ساکت شدند. پیامبر(ص) فرمودند: به کارتان ادامه دهید تا یهودیان بدانند که در دین ما آسانی و آسایش و شادی است. امام محمد باقر(ع) پنجمین امام شیعیان فرموده است که: روزی پیامبر از محله بنی زریق عبور می کرد صدای موسیقی شنید فرمود: چه خبر است؟ گفتند ای رسول خدا فلانی ازدواج کرده پیامبر فرمودند: پس دینش کامل شده است. این ازدواج است نه زنا. ازدواج نباید مخفیانه باشد باید دودی به آسمان برود [منظور اسپند] یا صدای دایره ای بلند شود. فرق زنا و نکاح به نواختن دایره است و در ادامه حکایت می کنند که شب عروسی حضرت علی(ع) اولین امام شیعیان با فاطمه(س) پیامبر(ص) صدای دایره شنید پرسید: این چیست؟ ام سلمه گفت: ای رسول الله این اسماء بنت عمیس است که دایره می نوازد وبا این کار میخواهد فاطمه را شاد نگه دارد که مبادا احساس بی مادری کند. پیامبر(ص) دستش را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: خدایا همان طور که اسماء دخترم را خوشحال کرد در قلب او شادی افروز. در روایت دیگر می فرمایند: رسول خدا وارد مدینه شدند موج شادی مدینه را فرا گرفت مردان و زنان انصار به استقبا ل آمده بودند هر کدام می گفتند: به منزل ما بیایید پیامبر (ص) فرمودند: شتر را به حال خود واگذارید شتر به خانه ابی ایوب زانو زد. دختران طایفه ((بنی نجار)) در حالی که دف مینواختند از منزل خارج شدند و این شعر را می سرودند: نحن جوار من بنی النجار/ یا حبذا محمد من جار/ یعنی ما دختران بنی نجاریم/ محمد چه همسایه ی خوبی است و امام محمد باقر (ع) در روایت دیگری بیان میکنند: هنگام ازدواج رسول خدا با حضرت خدیجه(س) هم زنان ساز و دف می زدند و میخواندند سپس بانوان دایرههایی آوردند و آن را بر خدیجه (س) می نواختند.
در ادامه به برخی از فتاوی آیات عظام در اسلام را بیان می دارم:
رقص و دست زدن مرد در میان مردان و زن در میان زنان (بدون اختلال) در مناسبتهای شادی اگر مفسده انگیز نباشد بی اشکال است. (آیات عظام: خوئی، میرزا جواد تبریزی، فاضل لنکرانی، یوسف صانعی، حسین نوری همدانی، سید محمد حسین فضل الله، صالحی مازندرانی)
رقص در ملل و اقوام مختلف و مذهب اسلام
رقص در یک نگاه اسطورهای از رابطه انسان با طبیعت، جامعه، آینده و خدایان سخن می گوید. یک رقص شناس ایرانی به نقل از کتاب ((روح های تسخیر شده)) میگوید: انسان با مشاهده همه ارکان عالم که در سیر و حرکتی موزون است معانی و تعاریف خاصی از آن نموده است. حرکات جزر و مد دریا، حرکت ستارگان و اجرام آسمانی و ابر و بادها نشان از جهان شمولی حرکات دارد.
در فرهنگ هندی حرکات اعضای بدن ((شیوا)) [خدای رقص] همان حرکت کیهانی است. رقص شیوا اعمال اللهی پنج گانه را به نمایش می گذارد:
1. خلق مستمر جهان: از ریتم این رقص کائنات آفریده می شود وگسترش می یابد.
2. حفظ و حراست جهان: نظم حرکات جاودانی کیهان را این رقص پایدار می دارد.
3. تخریب و فنای جهان: فساد در اشکال مختلف جهان حادث می شود.
4. تجسد و تناسخ: رقص شیوا سیر مداوم حیات را از شکل محدود به شکلی نو بیان می کند.
5. رستگاری ابدی: با این رقص که بشر بر نقش خویش در قلمرو ی ابدیت آگاه می شود.
در مذهب هند رقص مذهبی این معنا را تشریح می کند که جسم نیز می تواند مقدس باشد. رقص آفریقایی ها نیز دارای آداب و رسوم خاصی است. رقاصان هنگام رقص صورتک هایی به چهره می زنند و پرهایی روی کلاه خود نصب می کنند به این معنا که نیرویی فوق طبیعت از طریق کار و جنبش و حرکات گروهی تولید می شود و به این وسیله بشر خود را به طبیعت پیوند می زند.
در رقص اقوام و ملل اشتراک عاطفی انسانها مطرح است. آنها می گویند: رقص به انسان مفاهیمی را القا می کند که در قالب بیان نمی گنجد و مثل اسطوره نمادی از عوامل والاتر از واقعیات روزمره است. رقص در قبایل ابتدایی حاکی از نوعی درک اجتماعی بود. مثل انواع رقص های سرخپوستی مثلا ((رقص جنگ)) نوعی ستایش و تضرع برای پیروزی بود. ((رقص نردبام)) رقصی بود که ساحران برای دفع ارواح پلید انجام می دانند و ((رقص امید)) برای استعانت خدایان جهت توفیق در کشاورزی و صید و شکار صورت می گرفت برای طلب رزق و روزی از خداوند.
روژه گارودی یک جمله حیاتی بر زبان می آورد. او می گوید: رقص در ابتدای قرن بیستم به صورت یک هنر تزیینی درآمد. هنری عاری از هر جلوه و کسوت انسانی و چنین شد که برخی از روحانیون مسیحی مانند قدیس آگوستینوس رقص را سفاهتی شهوانی و عمل شیطان رجیم توصیف کردند و خداباوران به این نتیجه رسیدند که رقص پس از هنر رنسانس در جهت اشباع منافع مادی و حیوانی توازن یافته است.
اما در اسلام و شرع که می گوید: رقص کودک حالت اختیاری ندارد و غیر ارادی است. در واقع بروز شادی درونی اوست. آهنگ یا اشعار شاد سیستم عصبی کودک را متناسب با ریتم به واکنش موزون فرا میخواند و در روایتی از کتاب دعائم الاسلام نوشته شده است که فاطمه(س) پسرش امام حسن (ع) امام دوم شیعیان را در هنگام طفولیت می رقصاندند و برایش این شعر را می خواندند:
اشبه اباک یا حسن/ واخلع عن الحق الرسن.. به این معنی که ای حسن شبیه پدرت باش و ریسمان را از گردن حق در آور ...و همچنین ام سلمه هنگام مراقبت و تربیت از امام حسن (ع) می خواند: یابی ابن علی / انت بالخیر ملی.. به این معنی که پسر علی قسم به پدرم تو آکنده از خیری و همچنین شخص پیامبر(ص) در هنگام طفولیت امام حسین (ع) برای وی می خواند:
حزقة...حزقة.../ ترق عین بقة ... یعنی کوچولو ..کوچولو بیا بالا / خوشگل کوچولو بیا بالا
رقصی که پیامبر (ص) مردم را از آن نهی می نمودند رقصی بود که در دوران جاهلیت رواج داشته یا اگر در دوره ائمه معصومین و اهل بیت پیامبر(ص) نهی شده به این خاطر بوده که در سلطه خلفای اموی و عباسی تربیت ((غنیه)) [کنیزکانی که آواز می خواندند و می رقصیدند و شراب می نوشیدند] مورد استقبال اعیان و درباریان قرار گرفته بود. پس حرمت رقص به ابتذال آن بسته است و نمی توان گفت که هر حرکت ریتمیک فیزیکی یا بروز هر حالت شادی حرام است.
رقص در مذهب صوفیان و دراویش:
این مولوی است، می گذرد در بازار زرگران. ((صلاح الدین)) چکش می زند. مولوی به وجد می آید. چرخ میزند. ((سماع)) آغاز میشود. صلاح الدین چکش را به شاگردانش وا می گذارد. بیرون می آید. مولوی او را در آغوش می کشد. بر روی و موی او بوسه می زند. صلاح الدین ریاضت کش ناتوان شده است. عذرخواهان به دکان بر میگردد و به شاگردانش میگوید بی وقفه زر بکوبید و لحظه ای دست از چکش برندارید. مولانا از نیمروز تا غروب سماع می کند.
ابوبکر شبلی چند شبانه روز زیر درختی می رقصد و می گوید: هو هو " می گویند این چه حالت است؟ شبلی میگوید: این فاخته بر این درخت می گوید : کو کو" پس من در موافقت با او می گویم : هو هو"
از شبلی می پرسند چیزی در باب سماع بگو می گوید: ظاهرش فتنه و باطنش عبرت است.
ذوالنون مصری چه می گوید: سماع صدای خوش دل را به جستجوی خدا بر می انگیزد و وسیله ای برای ادراک حقیقت است.
سماع ورد حق است که دلها بدو برمی انگیزد و بر طلب وی حریص کند هر که آن را به حق شنود به حق راه یابد و هر که به نفس شنود در زندقه افتد.
ابو ابراهیم بن اسماعیل نجاری چه می گوید: سماع چون در گوش افتد پنهانی های سر را بجنباند و برانگیزد یکی به جنبش آید از عجز صفت خویش که طا قت کشیدن آن بار را ندارد و یکی متمکن باشد به قوت حال آن بار را بکشد. اصل این سخن آن است که هر که را سر حالی نیست با حق که بر آن حال سماع کند سماع کردن بر او حرام است. سماع آن کسانی که حال باطن ندارند نفسانی باشد.
دکتر حاکمی استاد فلسفه در ترکیه می گوید: سماع حالتی در قلب ایجاد می کند که ((وجد)) نامیده می شود و این وجد حرکات بدنی بوجود می آورد که اگر حرکات غیر موزونی باشد اضطراب و اگر حرکات موزونی باشد کف زدن و رقص است.
شیرازی یکی شعرای ایران زمین در مورد سماع می گوید:
نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
گر از برج معنا برد طیر او
فرشته فرو ماند از سیر او
و گرمرد سهواست و بازی لاغ
قوی تر شود دیوش اندر دماغ
پریشان شود گل به باد سحر
نه هیزم که نشکافدش جز تبر
جهان پرسماع است و مستی و شور
ولیکن چه بیند در آیینه کور
نبینی شتر بر سماع عرب
که چونش اندر آرد طرب
و این ابیات مولانا در کتاب گرانقدرش مثنوی می سراید:
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت برکنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون رهند از نقض خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف می زنند
بحرها در شورشان کف می زنند
البته در باب و مسلک و روش صوفیان جای بسی بررسی و تحقیق و جستجوی بیشتری را می طلبد زیرا همانطور که گفته شد اکثریت فقهای شیعه و سنی این اعمال و افعال صوفیان و دراویش را جایز نمی دانند زیرا تاکنون دلیل منطقی و علمی من باب اعمالشان در فقه و شرع اسلام یافت نشده است اما آنچه از افعال آنها توسط عقل سلیم انسان ابوالبشر سنجیده می شود این است که اعمال آنها جلوه ای از جستجوی و کنکاش در اسرار حق و اسرار مافوق جهان مادی است یعنی آنها از دنیای مادی نفسانی می گذرند تا پرده های تاریکی جهل را کنار زده تا به جهان اصل که همانا عالم مثال که همه چیز در آن واقعی و اصل است و حق و حقیقت حکومت می کنند برسند و دلیل و برهان این عبارات شعری از مولانا است که می گوید:
ما ز بالاییم و بالا می روییم ما زدریاییم ودریا می رویم
ما از آن جا و از این جا نیستیم ما زبی جاییم و بی جا می رویم
لا اله اندر پی الا الله است همچو لا ما هم به الا می رویم
کشتی نوحییم در طوفان روح لاجرم بی دست و بی پا می رویم
هم چو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا می روییم
راه حق تنگ است چون سم الخیاط ما مثال رشته یکتا می رویم
هین ز همراهان و منزل یاد کن پس بدان که هر دمی ما می روییم
خوانده ای انا الیه راجعون تا بدانی که کجاها می رویم ؟
ای که هستی ما ره را مبند ما به کوه قاف و عنقا می روییم
منظور از (( سم الخیاط )) مصرع اول بیت ششم سوراخ سوزن است و همچنین در مصرع اول بیت پایانی آمده است که ((ای که هستی ما))که یعنی ای کوه هستی ما منظور خداوند سبحان وتعالی است.
حرف آخر
آری ای برادران و خواهرانم این است سادگی و بی آلایشی در اسلام که به این سادگی بیان شده است و ما بر آن سخت می گیریم و اسلام تنها چیزی که از ما می خواهد خوبی وپاکی خودمان است اسلام آمده است تا از انسان که اشرف مخلوقات و جانشین و ولیعهد خداوند در روی زمین است حراست و نگهبانی و پاسداری کند تا چیزی از مقام والای انسانی اش کاسته نشود وبا حفظ ارزشهای والایش به مقصد اصلی که همانا پیشگاه خداوند است باز گردد آری این اسلام است. همه ما انسانها روح هایی هستیم که خداوند از روح والای خودش در ما دمیده است و خداوند نمی خواهد این روح که متعلق به خودش است وامانتی است در نزد ما با چیزهای پوچ و فانی دنیای مادی نابود و سست شود و هر کس به بهترین نحو از قواعد اسلام استفاده کند و از روحش محافظت کند برنده خواهد بود و هرکس برخلاف قانون اسلام عمل کند و این روح را به نابودی و پستی کشاند بازنده خواهد بود. پس بنا به سخن فقها که گفته اند تن آدمی شریف است آن را به کمتر از بهشت نفروشید، بیایید به اسلام و قوانین بی آلایش و ساده اش پایبند باشید تا انشاالله برنده باشیم و برنده باقی بمانیم تا جایزه ویژه ما خوشنودی خداوند و نعمات بی پایان بهشتی اش باشد ...آمین یا رب العالمین
آنکارا –سارا یوسف رحیمی