و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

انگیزاسیون!

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
 

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
 

از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟
 

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
 

مانده‌ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا؟ 


یا چه بودست مراد وی، از این ساختنم؟ 


خنک آن روز که پرواز کنم تا بر‍‍ِ دوست 


به امید سر کویش، پَر و بالی بزنم 


کیست آن گوش، که او می‌شنود آوازم؟ 


یا کدامین که سخن می‌نهد اندر دهنم 


من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم 


آنکه آورد مرا، باز برد تا وطنم 


مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک 


چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد