بند همه غمهای جهان بر دل من بود
در بند تو افتادم و از جمله برستم
قوانین علمی را به هم زده ای!
نبودنت وزن دارد!
تهی ... اما سنگین!
گزینش و ویرایش: دکتر محمود مهدوی دامغانی
ترجمه: کمال الدین عزاب
خداوندا!
در هر اندوهی پشت گرمی من توهستی
و در هر سختی ای امید من به تو باشد.
تو مرادر هر کاری که بر من روی نماید
دلگرمی و ساز و برگی.
چه بسیار اندوهی که دل در برابر آن ناتوان شد
و اندیشه در آن کم آورد
و خویشاوند در آن بی ارج گردید
و دشمن بدان سرزنشم کرد
و هجوم کارها در آن گمراهم نمودند
که نزد تو آوردم
و پیش تو نالیدم
مشتاق به یاری تو تنها
و تو آن را گشایش بخشیدی
و از من برداشتی
ومرا در برابر آن بسنده گردیدی
پس تنها تو دارنده ی هر نیکی هستی
و روا کننده ی هر نیاز
و پایان راه هر خواسته
اکنون
ستایش بسیار تو را
و سپاس فراوان از تو
من این ودیعه به دست زمانه میسپرم
زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود
سیاه کرد مس و روی را به کورهٔ وقتنگاه داشت، به هرجا زر عیاری بود
شادمان
شادمان
شادمان شو.
جلوهگر همچو رنگینکمان شو.
لحظهای در دل آسمان باش.
جلوهای بر زمین و زمان باش.
در پی باد و توفان
زیر رگبار باران
سقف این آسمان را
چهرهی این جهان را
رنگ شادی بیفشان.
لحظهای این چنین زندگانی
به که عمری چنین زنده مانی.