و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

و القلم ...

پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته است.

کمال خجندی– مژده دشنام

مارا گلی از روی تو چیدن نگذارند  

چیدن به خیالیست که دیدن نگذارند

 

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلان                

نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

 

گتم شنود مژده­ی دشنام تو گوشم                    

آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

 

بشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل              

بر خاک بریزند و طپیدن نگذارند

 

دلشد ز تو صد پاره و فریاد که این قوم                     

نعره زدن و جامه دریدن نگذارند

 

مگریز کمال از سر زلفش که در این دام             

مرغی که در افتاد پریدن نگذارند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد